میهمانها کف حیاط جا انداخته و کنار هم دراز کشیده بودند. یک زن و شوهر و یک پسر سه ساله و یک دختر که هم سن من هم بود داشتند. 16 ساله بود. پشت لباش هم مثل من سبز شده بود.
مرداد بود ، سر ظهر . ارزن ریخته بودم روی تراس تا قمری ها بیایند و یک صدایی بگیرد خانه . از بس که داغ بود کف حیاط هیچ کدامشان جرات سریدن روی حیاط را نداشتند . ویدا ولی نشسته بود گوشه حیاط و به جایی که اصلا معلوم نبود کجاست نگاه می کرد .
یک دستش توی دستش عمومنوچهر بود یک دستش توی دستش پدرشوهرش . شوهرش سرش را بوسید . سرم سوت کشید . قطار راه افتاد رفت سمت مرز . رد شد از مرز . نشستم توی قطار . بعد عروسی نشد بمانم توی خانه . نشد بمانم توی آن شهر . توی آن خانه . دستش توی دست شوهرش که بود قطار راه افتاد .
ملوک رفت که کارشان را یکسره کند. وقتی چادر را آنطور دور کمرش می بست، وقتی هن هن می کرد موقع راه رفتن و وقتی دمپایی را آنطور یک کتی پا می کرد، یعنی کار تمام است.
ماک اتاق جنگی آن موقع ها مثل بنز و بی ام و بود برای ماشین بازها . هر کسی نداشت . کم بود اولش که آمد ایران اینترناش آوردش و واردش کرد. برا خاطر همین نورچشم کامیون دارها بود یک زمان . یعنی یک همچین ... گازوئیل را که می انداختی توی خندق بلایش و دوتا گاز می دادی و دو به سه ، سه بار باد پر می کردی تمام خاوران برایت کف و سوت می زدند
حرف های گریه دار را آقاجان همیشه با سر پایین به ما می گفت . برای مرضیه که خواستگار آمد هیچ دلم نبود که برود خانه بخت. خواستگارها که رفتند از آقا پرسیدم آقاجان مرضیه را که به اینها نمی دهید؟ آقاجان سرش را انداخت پایین.
اگر از من می پرسید می گویم این کلمه انتظار مثل آرشیو فیلم های کلاسیک است . یکجاهایی اش برای همه شبیه هم است . همه تووی آرشیوشان یک پدرخوانده ای دارند و یک بر باد رفته ای و درخشش کوبریک و روانی هیچکاک که گلد پک است و گل سرسبد آرشیوشان است.
گفت آتش و زارت گذاشت زیرگوش سرباز . هیچکس نمی دانست چرا . نه سربازها توجیه بودند نه فرمانده ها. خودش می دانست چه خبر است و سرباز وظیفه سهراب رزمیانلو. همه مان را وسط میدان تیر به خط کردند ، پشت به میدان کلاغ پرمان دادند و سینه خیز برمان گرداندند به آسایشگاه .
سلام.به بخش مرور غدغه های من خوش آمدید. اینجا تصمیم دارم تا از بخشی از دغدغه هام بنویسم. یک فضای کاملا شخصی رو باخوانندگان و دوستانم قسمت کنم.من رو بخونید.درباره ش با من صحبت کنید تا حال هر دومون بهتر باشه.